دلم گرفته اسمون نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده
اخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده
دلم گرفته اسمون از خودتو خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه اتیش زدن یه کولبار شب بسم
دلم گرفته اسمون یکم منو حوصله کن
نگوکه از این روزگار یه خورده کمتر گله کن
منو به بازی میگیرن عقربه های ساعتم
برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
اهای زمین یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا اروم بگیره یه آدم شکسته تن
:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13